وقتی رسیدیم به مطب دندون پزشکی، خانم منشی خیلی با آرامش و خون سردی گفت عزیرم حداقل دو ساعت دیگه نوبتتون می شه. چون شرایط کرونایی هست قطعا اینجا هم نمی تونید بشینید و پس لطفا توی ماشین منتظر باشید.
اینجا بود که سوالات متعددی توی ذهنم رژه رفت. الان یعنی واقعا با خودش چی فکر کرده که این ساعت به ما وقت داده؟ منظورش از اینکه باید 2 ساعت توی ماشین بشینیم چیه. احتمالا خودش بچه نداشته دیگه که همچین توصیه ای به ما می کنه و همین طور سوال ها عمق تر و عمیق تر شد.
وسط این فضای پر ابهام یکی از بچه ها گفت مامان! من خیلی گشنمه!
خوب مشکل یکی دوتا نبود. البته به همه اینها هوای سرد را باید اضافه می کردیم و اینکه بچه ها چون مستقیم از مدرسه رسیده بودند کاپشن هم نداشتند.
داشتیم با آسانسور می رفتیم پایین که یکدفعه به نظرم رسید باید این تهدید را به یک فرصت تبدیل کنیم و...
خوب حالا کجا می شه یک جای گرم پیدا کنیم که هم خوش بگذره و هم چیزهای خوشمزه داشته باشه
گوشی ها رو در آوردیم. محل مطب دکتر دندان پزشک اطفال تو خیابون آفریقا بود و ما تلاش کردیم نزدیک ترین کافه را در اون محل پیدا کنیم
بله نتیجه کافه فکرکده بود
این کافه در خیابان یزدان پناه واقع شده بود
یعنی درست چند تا خیابون بالاتر از مطب
و ما 2 ساعت خوشمزه و لذت بخش را در یک فضای گرم تجربه کردیم
.